در حال بارگذاری ...
...

متن نمایش"فرجام" به نویسندگی ملیحه مرادی جعفری به علت عارضه‌مندی در پردازش موضوع و نیز شیوه بیان، به جای آن که تماشاگر را جذب نماید، او را پس می‌زند و تحلیل متن و حتی شخصیت‌پردازی پرسوناژهای نمایش و مخصوصاً پرسوناژ"شمر" را با دشواری روبه‌رو می‌سازد

متن نمایش"فرجام" به نویسندگی ملیحه مرادی جعفری به علت عارضه‌مندی در پردازش موضوع و نیز شیوه بیان، به جای آن که تماشاگر را جذب نماید، او را پس می‌زند و تحلیل متن و حتی شخصیت‌پردازی پرسوناژهای نمایش و مخصوصاً پرسوناژ"شمر" را با دشواری روبه‌رو می‌سازد

حسن پارسایی:
معمولاً وقتی صحنه یک نمایش ایستا و بدون حادثه است،‌ ضرورت به کار گیری دیالوگ‌های کنش‌مند و کنش‌زا بیشتر می‌شود، زیرا قرار است ما به درون پرسوناژها ارجاع داده شویم تا در تحلیلِ شخصیت‌ آن‌ها، به داده‌های ارزشمند و مهمی دست یابیم و نهایتاً با تجمیع آن با موقعیت بیرونی پرسوناژها و نیز با بهره‌گیری از زبان نشانه‌ای تئاتر در ـ متن و اجرا ـ کلیت و جامعیتی درک شدنی و قابل ارائه روی صحنه شکل بگیرد. کوچکترین نقصان در هر کدام از این عوامل و عناصر متن و اجرا، نمایش را به سمت و سویی غیرقابل تصور می‌برد و در نتیجه همه چیز دچار تناقض می‌گردد.
نمایش"فرجام" به نویسندگی ملیحه مرادی جعفری و کارگردانی احمد ایرانی‌خواه در هر دو حوزه متن و اجرا کاستی‌هایی دارد که به ترتیب به آن‌ها اشاره می‌شود.
نمایش به مخفی شدن دو نفر از سپاه بنی‌امیه در یک روستای دور افتاده می‌پردازد. این دو نفر که در طویله یک خانه روستایی هستند و دختری هم به آن‌ها کمک می‌کند، در آغاز هویت خود را پنهان می‌کنند ولی بعداً معلوم می‌شود که یکی از آن‌ها"شِمر" است. متن صرفاً به یک موقعیت اشاره دارد و متأسفانه هیچ حادثه نمایشی کنش‌زا و کنش‌مندی روی نمی‌دهد و وقتی در پایان نمایش"شمر" فریاد می‌زند که مرا نسوزانید و بی حرکت دراز می‌کشد تماشاگر نمی‌داند که او کشته می‌شود یا عذاب وجدان می‌کشد. ترفندهای نور سرخ هم که به عنوان کنایه و نشانه‌ای از آتش و خون روی صحنه می‌تابد، کفایت نمی‌کند و همه چیز در پرده ابهام می‌ماند.
در کل رویکرد نویسند(ملیحه مرادی جعفری) به ذهنیات و درونیات پرسوناژها سریع و گذراست. ‌
زبان یکی از ارکان نمایش محسوب می‌شود که در این نمایش اغلب انتزاعی و نامأنوس ‌به کار گرفته شده است؛ به این جملات توجه کنید: "نمی‌دانم شمر نزد من است یا من نزد شمر"، "غربت معامله نمی‌کنم"، "شُکر نکرده شِکم شِکرریز می‌کنی"، "باد زیر پوستم می‌پیچد"، "تا خواب ناز رو اندازم شود"، "بی‌هدف افسار اسب می‌کشند" (نویسنده آن را به معنی تاختن و تازاندن اسب به کار برده، در حالی که به معنی متوقف کردن اسب‌هاست)، "دانایی برزخی پنهان برپا می‌کند" و...
شنیدن چنین جملاتی که متن از آن مشحون است، سبب شده که تماشاگر نمایش را رها کند و به این بیندیشد که معنی فلان جمله چیست. در نتیجه متن نمایش"فرجام" به نویسندگی ملیحه مرادی جعفری به علت عارضه‌مندی در پردازش موضوع و نیز شیوه بیان، به جای آن که تماشاگر را جذب نماید، او را پس می‌زند و تحلیل متن و حتی شخصیت‌پردازی پرسوناژهای نمایش و مخصوصاً پرسوناژ"شمر" را با دشواری روبه‌رو می‌سازد. انتخاب این نوع زبان برای چنین متنی عارضه‌های ثانویه دیگری هم دارد، از جمله این که جملات برای بیان شدن بر زبان بازیگران دشوار شده‌اند. ضمناً یکی از بازیگران، مشخصاً بازیگر زن، طرز صحبت کردنش طوری است که اغلب کلمات را با قسمت جلویی دهان تلفظ می‌کند و این درک جملات را برای تماشاگر با مشکل رو به رو کرده است.
مضافاً این که شخصیت‌پردازی پرسوناژ زن نمایش به رغم حضور زیادش در صحنه به علت‌های فوق و نیز به دلیل نسبت دادن تغییرات ناگهانی به او، از همه پرسوناژ‌ها نامأنوس‌تر جلوه می‌کند. این نشانگر آن است که نویسنده توجه چندانی به تحلیل کامل متن و تبیین روابط علت و معلولی حوادث، حالات و رفتار نداشته است.
نمایش"فرجام" شخصیت محور است؛ یعنی همه چیز از طریق پرسوناژهای نمایش به تماشاگر منتقل می‌شود. ضمناً خود نویسنده با اختصاص دادن تمام صحنه از آغاز تا پایان به آن‌ها، بر این موضوع تأکید داشته است، اما در قیاس و نیز در تقابل با این رویکرد، پرسوناژها در صحنه نمایش آن طور که باید به ما شناسانده نمی‌شوند. در حالی که شمر را بیرون از نمایش خیلی جامع‌تر و بهتر می‌شناسیم. یعنی پرسوناژها در مقایسه با نمونه واقعی و تاریخی‌شان ناقص و ناتمامند و بیان ساختگی، مصنوعی، مبهم و غیر نمایشی‌شان هم مزید بر علت شده و آن‌ها را کمرنگ‌تر کرده است.
طراحی صحنه به دلیل بالا بودن و شیب یک سویه دکور به طرف تماشاگر و این که دکور کاملاً از الوار پهن، منظم و شکیلی ساخته شده، نه به یک طویله بلکه به قسمت ورودی یک قلعه شباهت دارد و اساساً یک موتیف و اِلمان حماسی به شمار می‌رود. تصور این‌ که در چنین جایی آب و غذا پیدا نشود، بسیار دور از ذهن است. ضمناً خود همین طراحی و دکور نشان می‌دهد که همه چیز نه برای نشان دادن یک واقعه، بلکه به خاطر جلوه دهی و جلوه آرایی صحنه در نظر گرفته شده است.‌
میزانسن‌ها بهانه‌های درون متنی باورپذیر و قانع کننده‌ ندارند، در نتیجه کارگردانی نمایش در این قسمت هم ضعیف است. نور کارایی معمول خود را دارد. دو بازیگر مرد نمایش، اصغر رضایی و مخصوصاً مصطفی طاری با بازی خوبشان سعی و تلاش زیادی می‌کنند که نمایش اثرگذار باشد، اما به دلیل پردازش ضعیف متن، نمایش"فرجام" به کارگردانی احمد ایرانی‌خواه، نهایتاً موفق نمی‌شود تماشاگر را در رابطه با موضوع خود، متأثر کند. یعنی جز نور و بازیِ دو بازیگر مرد نمایش، بقیه ارکان و اجزای آن سبب نامأنوس بودن و ذهن گریز شدن نمایش شده است.